امروز: فواد صادقی، مدیر سایت بازتاب با شکایت وزارت اطلاعات به دلیل انتشار یادداشتی در سایت بازتاب، فیسبوک و روزنامه جمهوری اسلامی مجرم شناخته شد.
به گزارش کلمه، این پرونده که در شعبه ۶۷ دادگاه کیفری با ریاست قاضی مدیر خراسانی بررسی شد، فواد صادقی بنابر آراء اعضای هیئت منصفه دادگاه مطبوعات، وی مستحق تخفیف دانسته نشد.
فواد صادقی در صفحه شخصی خود در واکنش به این حکم نوشته است: حتی مستحق تخفیف در مجازات هم نیستم! اسمش هیات منصفه دادگاه مطبوعات است اما غیابا محاکمه می کند و ترکیب این هیات منصفه بدون آنکه حتی نگاهی به پرونده واتهامات کند مرا مجرم می دانند. جالب است که وزارت اطلاعات فخیمه جناب مصلحی حتی زحمت شکایت از رسانه را به خود نداده واز نویسنده شکایت کرده است، آنهم به اتهام نوشتن مقاله ای که مصاحبه اخیر وزیر اطلاعات بمراتب از آن صریح تر است.
در جلسه امروز دادگاه مطبوعات، فؤاد صادقی نویسنده مطلبی در سایت بازتاب مجرم شناخته شد.
فواد صادقی در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری نیز و در حالی که برای دعوت از هاشمی رفسنجانی و تشکیل ستاد اصولگرایان حامی هاشمی تلاش زیادی کرده بود، بازداشت شده بود.
به نظر می رسد اشاره ی این حکم به مقاله ای باشد که مهر ماه سال گذشته در تحلیل واکنش های رسانه ای و فعالان سیاسی در خصوص بازدداشت فائزه هاشمی در روزنامه جمهوری اسلامی منتشر شده بود.
فواد صادقی در این یادداشت نوشته بود:
با انتشار خبری دستگیری فائزه هاشمی دختر آیتالله هاشمی رفسنجانی در نیمه شب اول مهرماه در منزل وی وبردن او به زندان اوین با چادر نماز بدون آنکه حتی اجازه تعویض لباسهای منزل و برداشتن وسایل شخصی به وی داده شود، واکنشهای متفاوتی در فضای رسانهای کشور برانگیخت.
اگرچه بسیاری از بزرگان وشخصیتهای کشور به رغم تفاوت مواضعی که با آیتالله هاشمی داشتند، اینگونه سختگیری درباره دختروی آنهم به جهت اظهار نظری درباره تعدادی از چهرههای سیاسی که خود به توهین و افترا به دیگران مشهورند،، آنهم در زمانهای که مجرمین امنیتی که به قتل متهمند و مجرمین مالی که در پروندههای صدها وهزاران میلیاردی نقش دارند به حکم مصلحت نه تنها آزادند بلکه مسئولیتهای کلیدی نیز دارند، را نمیپسندیدند.
مردم نیز در هفته دفاع مقدس در شگفت بودند که چگونه حرمت خانواده فرمانده هشت سال دفاع مقدس پاس داشته شد واز زحمات وی که نقش کلیدی در حفظ حریم خانوادههای ایرانیان در طول هشت سال جنگ تحمیلی داشته است، اینگونه تجلیل میشود.
اما در بین واکنشهای منفی بخش اعظم جامعه وشخصیتهای کشور، بودند گروهی که از این دستگیری شبانه فائزه هاشمی ابراز شادمانی میکردند، این طیف به دوگروه تقسیم میشوند، گروه نخست افراطیون داخلی هستند که شکسته شدن حریم آیتالله هاشمی و جداساختن وی از نظام را هدف نهایی فعالیتهای خود قراردادهاند و از دعوت رهبرانقلاب از ایشان برای شرکت در جلسه افتتاح سران کشورهای عدم تعهد و قراردادن جایگاه ایشان بعنوان نفر دوم نظام بعد از رهبری بسیار برافروخته وخشمگین شده بودند، از نگاه این گروه محروم کردن نظام ورهبری از ظرفیت هاشمی، به معنای برداشتن آخرین مانع در مسیر تندروی و حذف نیروهای معتدل ومیانه رو از نظام است وبراین اساس هرچه میتوان، باید در تخریب وتوهین وجسارت به هاشمی وخانوادهاش تلاش کرد تا این فرایند جداسازی تسریع شود که البته این سناریو با سکوت وخویشتنداری بیمانند آیتالله هاشمی در قبال دستگیری دوتن از فرزندانش، تاکنون ناکام مانده است.
اما گروه دوم، افراطیون خارجی و دنباله روهای داخلی آنان هستند که از ۱۵ سال قبل پروژه تخریب هاشمی راباعالیجناب سرخپوش کلید زدند و امروز نیز با روشن شدن حقایق و نقش آیتالله هاشمی در مخالفت با افراط گرایی و تندروی، بجای ابراز ندامت از جفای گذشته براین طبل میکوبند، که خیاط در کوزه افتاد، وفائزه هاشمی جبران مافات گذشته پدر خود را میپردازد.
اما عوامل اجرای این پروژه چه کسانی بوده و هستند؟
فردی که در دهه هشتاد و اوج توقیف مطبوعات، از مشاوران و یاران نزدیک دادستان وقت تهران بود و به همین دلیل هیچگاه روزنامه آنها شامل احکام توقیف نگردید، و در دوران قبل وبعد آن نیز از سفره ویژه نورچشمیها برخی نهادها همواره متنعم بود، اکنون که بدون حتی یکروز بازداشت ودستگیری در حوادث بعد از انتخابات به خارج از کشور گریخته است، مدعی اصلاح طلبی گردیده وبر تخریب چهره هاشمی اصرار میورزد.
افراد دیگری که سالها در نقش یکی از مدیران ارشد امنیتی واطلاعاتی کشور بوده و بازوی راست یکی از متنفذترین وزرای اطلاعات محسوب میشدند، پس از ایفای نقش کلیدی در سازمان صداوسیما در دورهای که بیشترین استفاده امنیتی از صداوسیما صورت گرفته بود، سهم خود را با پیوستن به جریان سیاسی تندرو اصلاح طلب گرفته واکنون که به مدد همان رانت اطلاعاتی در طول حوادث پس از انتخابات از مصونیت برخودار بوده است، مدعی تدریس اخلاق به آیتالله هاشمی شدهاند.
و در این میان نکته تاسف بار روزنامه نگاران جوانی هستند که بدون اطلاع از پیشینه و نقش گذشته این افراد در نهادهای امنیتی، بازیچه نقل قولهای کذب وارائه یکسویه وتحریف شده وقایع میشوند و آنان نیز نادانسته از دستگیری فائزه هاشمی برطبل شادی میکوبند.
یکی نقل قول کذبی از آیتالله هاشمی مبنی برصدور دستور دستگیری عزتالله سحابی را باز انتشار میدهد در حالیکه نمیداند، دهسال قبل این نقل قول، در دوره اصلاحات ودر زمان سلامت وهشیاری کامل مرحوم سحابی از سوی آیتالله هاشمی رسما تکذیب شد.
دیگری موضوع قتلهای زنجیرهای که در دوران خاتمی عملا اتفاق افتاده را با آسمان و ریسمانهای که در پروژه عالیجناب سرخپوش توسط مسئولان سابق امنیتی که لباس سیاست برتن کرده اند، بافته شده را به دوران هاشمی نسبت میدهند.
و اینهمه ناشی از آن است که در تفکر تمامیت خواهانه دوجریان افراطی چپ وراست، جایی برای اعتدال ومیانه روی نیست، پروژه عالیجناب سرخپوش تخریب به تهمتها وتخریبهای انتخابات سال ۱۳۸۴ منتهی میشود که در سال ۱۳۸۸ "بگم بگم"های مشهور تبدیل میگردد، و این جریان پس از ۱۵ سال تخریب وتهمت مستمر هنوز هیچ مدرک مستندی علیه هاشمی به افکار عمومی ارائه نشده با وجود آنکه طی این ۱۵سال دولت، مجلس و دستگاههای امنیتی واطلاعاتی کشور عملا در اختیار جریان تخریبکننده هاشمی بوده است.
با اینکه نگارنده برعکس بسیاری از سرداران وسیاسیونی که امروزه منافع خود را در هتک وحمله به هاشمی میبینند هیچگاه از مداحان ومتملقان هاشمی نبوده است و در زمان ریاست جمهوری سردار سازندگی صریحترین نقدها را به عملکرد دولت سازندگی در مهمترین مطبوعات آن زمان منتشر کرده است، وهیچگاه هاشمی را منزه از خطا واشکال ندانسته واتفاقا صریحترین انتقادات را همواره و رودرو نسبت به ایشان اظهار کرده است اما تخریب هاشمی را تلاش برای نوعی ضدقهرمان سازی از سوی جریانات افراطی میدانم.
اما راز اینهمه اصرار بر تخریب هاشمی چیست؟
یکی از جملات کلیدی سیدمحمدخاتمی در خاتمه دوران ریاست جمهوریش این بود که بدبخت ملتی که نیاز به قهرمان دارد، آری خاتمی به درستی این تمایل ملتهای جهان سوم را در اسطوره سازی از شخصیتهای سیاسی خود و امید بستن به معجزه آنان فهم وبیان کرده بود اما روی دیگر این حقیقت، تلخی همین فرایند ساخت ضداسطوره وضدقهرمان از سوی جریانات حاکم برای نسبت دادن تمامی ناکامیها به وی است واز این رو باید گفت، بدبختتر ملتی است که از قهرمانان خود ضدقهرمان میسازد تا تمامی مشکلات را به گردنش بیاندازند.
واقعیت آن است که جریانات سیاسی حاکم برکشور طی ۱۶ سال اخیر، همواره به دنبال قدرت موهومی میگشتند که در برابر مطالبات افکارعمومی نسبت به وعدههای داده شده وفرصتهای از دست رفته، ناکامیها وشکستها را به آن نسبت دهند وطبیعتا این ضد قهرمان فرضی باید آنچنان قدرتی میداشت که بدون برخورداری از جایگاه رسمی در قدرت، مانع همه موفقیتهای بدست نیامده جناحهای حاکم بود و برهمین اساس اصلاح طلبان تندرو در دروه خود و افراطیون اصولگرا در دولتهای نهم ودهم، هاشمی را قدرتمندترین شخصیت انقلاب در ذهن مردم میدانستند که بتوانند تمامی ناکامیها ومشکلات خود را به آن نسبت دهند واز این رو فرض کردن هاشمی بعنوان رقیب اصلی انتخابات ۸۸ و نام بردن از وی در مناظرات تکرار دوباره پروژه عالیجناب سرخپوش محسوب میشود.
بنابراین تا زمانی که افکارعمومی با بالا بردن سطح آگاهیها وتوانمندی تحلیلی خود این قدرت را نیابند که اینگونه اسیر جنگهای روانی وتبلیغاتی شوند و برای مقابله با ضدقهرمان خیالی دست به دامان قهرمانان پوشالی نگردند، نمیتوان به عبور از این دور باطل فرسایش سرمایه اجتماعی و عقب ماندگی امیدوار بود، کاش زمانی فرابرسد که درباره هاشمی ودیگر شخصیتهای جامعه همانگونه که هستند بنگریم نه از سرمدح، تملق و چاپلوسی ونه از سرتوهم، تخریب وتنفر.
نظر شما